خاطره شنا در استخر شاهجوق سمنان

این خاطره توسط استاد ذبیح‌الله وزیری به نقل از پدرشان عبدالعلی وزیری (پهلوان شهر سمنان) نقل شده است.

پدر علاوه بر ورزش‌های زورخانه‌ای و کشتیِ آزاد، به پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری علاقه داشت. او به پیاده‌روی صبحگاهی هر روزه عادت داشت و به همین منظور، اغلب به خارج از شهر می‌شد. گاهی در روزهای تعطیل با پای پیاده تا درجزین و سنگسر می‌رفت و برمی‌گشت. اما علاقه وی به شنا نیز به حدی وافر بود که حتی فصول سرد سال هم مانع شنا در استخر لتیبار یا استخر شاهجوق نمی‌شد.

استخر لتیبار در قسمت جنوبی میدان منوچهری فعلی (هفت‌تیر) واقع شده بود و مقابل خیابان منوچهری قرار داشت. در دو طرف طاق‌نمای خروجی آب، پله‌هایی وجود داشت که به پیاده‌روی بالای استخر می‌رسید. ضلع شرقی، مقابل چاه آبی بود که برای کمک به آب زراعی شهر حفر شده بود و در ضلع غربی استخر، مقابل خیابان یغما، پله‌هایی وجود داشت که به بالای استخر منتهی می‌شد. قسمت شمالی، هم‌سطح خیابان فردوسی بود و نهر آب ورودی استخر لتیبار پس از عبور از خیابان فردوسی وارد استخر می‌شد.

در دو طرف پیاده‌روی بالای این استخر، باغچه‌هایی گلکاری شده وجود داشت و درختان جوان و کهنسال در این باغچه‌ها خودنمایی می‌کردند. مردم معمولاْ بعد از پیاده‌روی، روی نیمکت‌ها به استراحت می‌پرداختند. این مکان زیبا، محل تجمع دانش‌آموزان و دانشجویان بود. بسیاری از دانش‌آموزان و دانشجویان آن زمان، از صحبت‌های پدر در همین مکان بهره می‌بردند.

استخر شاهجوق که بیشتر مورد علاقه پدر بود و اغلب در آن استخر شنا می‌کرد، در قسمت شمال شرق شهر و در حاشیه جاده تهران مشهد واقع بود. پدرم تعریف می‌کرد: در یکی از روزهای سرد زمستان سال ۱۳۳۵ در حالی که نم‌نم برفی هم می‌بارید، در حال شنا کردن در استخر شاهجوق بودم. ناگهان متوجه شدم که نفرات زیادی با پالتو و کلاه، در کنار استخر ایستاده‌اند. یکی از آنان طنابی در استخر پرتاب کرد و با صدایی بلند از من خواست که سر طناب را بگیرم تا مرا از استخر بیرون بیاورد. من شناکنان به کنار استخر آمدم و جویای ماجرا شدم. آن شخص گفت: «فکر کردیم دارین تو آب غرق می‌شین.» و پدرم پاسخ داده بود: «دارم شنا می‌کنم و غرق هم نشدم.» بعد مشخص شد که همگی آنان مسافران اتوبوسی هستند که از مشهد به تهران می‌رفتند و راننده اتوبوس با دیدن من در استخر، تصور کرده در حال غرق شدن هستم. بنابراین برای نجات من آمده بودند.

گویا بعد از آن که پدرم از استخر بیرون آمد، همگی با کف زدن‌های ممتد او را تشویق کردند. سپس پدرم چند دوری دور استخر دوید تا بدنش با هوای خارج از آب عادت کند و بعد لباس‌های خود را از لابلای شاخه‌های درختان برداشت و پس از خشک کردن بدن و پوشیدن لباس، ضمن تشکر از اقدام انسان دوستانه آنان با تک تک مسافران دست داد و خداحافظی کرد.

خاطرات بیشتری از عبدالعلی وزیری را اینجا بخوانید: