نکته‌هایی از کتاب سیاست ارسطو

« ارسطو» حکیم دنیای قدیم یونان را بنیادگر بی‌چون و چرای « منطق » می‌شناسند اما جهان، آثار گران قدر دیگری همچون « سیاست » را نیز از او به یادگار دارد چون مدت بیست سال در آکادمی یونان در محفل درس فیلسوف نامی جهان باستان نشسته و حکایت کتاب « قوانین » استاد را شنیده و حتی با ارائه‌ی نظریات درست و منطقی، استاد را در تدوین و تصنیف کتاب، یاری داده است و بعد از مرگ استاد هم مضامین این کتاب تا سال‌ها ذهن و زبان او را به به خود مشغول داشته است.

دگرگونی‌های فکری بعد از دو مصیبت

هردومصیبت ارسطو به سال ۳۴۷ پیش از میلاد مسیح (ع) باز می‌گردد. نخست مرگ استادی فحول و سترگ و جامع به نام « افلاطون » که مدت بیست سال با ارادت بسیار در محضرش نشسته و درس و بحث آموخته و با وجود احترام بسیار، نقد و نظرش را هم به همراه زمزمه‌های علایق عاطفی، تقدیم استاد کرده بود.

دوم: از صفحه‌ی روزگار محو شدن زادگاه دوست داشتی اش به نام « استاگیرا » که با حمله‌ی بی‌رحمانه‌ی « فلیپ مقدونیه‌ای» (پدر اسکندر) با خاک یکسان شد و همه‌ی خاطراتش را به باد سپرد. اما « ارسطو »‌ی مصیبت دیده به جای خنثی و انفعال، در اندیشه‌های خود به شگرفی تمام بازنگری کرد و ویرانه‌های ذهن و دل خویش، ارکان بنای فکری عالی خود را آن چنان پی افکند که تا دنیاست و تا آدمی بر روی آن زندگی می‌کند، هرگز نام و یاد و اندیشه‌ها و دانش وسیع این اعجوبه‌های یونان را از صفحه‌ی ضمیر خود پاک نخواهد کرد و همیشه در مکتبش به شاگردی و کسب فیض خواهد نشست تا دنیا را بفهمد و هستی را تبیین و توجیه عقل شناسانه کنید.

اصلاحاتی از جغرافیای سیاسی

پیشگفتار ترجمه‌ی کتاب « سیاست ارسطو» به قلم « « حمید عنایت » مفاهیم و اصلاحاتی در صفحات هجده و نوزده و بیست آمده است که نقل آنها بی‌فایده نیست و اهل نظر می‌دانند به غنای ذهنی خود در مورد این واژه‌ها کمک نمایند با این اصطلاحات با اندکی تصرف تقدیم می‌شود:

مفهوم «شهر» و «پولیس»

«لغت‌نامه»‌ی علامه دهخدا و فرهنگ فارسی دکتر معین و مجلد نخست « دایره المعارف فارسی » به همت « دکتر مصاحب » ذیل واژه‌ی « تخت جمشید » در بیان یونانی‌ها واژه‌ی « پارسه » « پولیس » آورده اند که مرکب از « پارسه » (به معنی پارسی) و « پولیس » (در معنای « شهر » است) اما « حمید عمایت » درباره‌ی این اصطلاحات می‌نویسد: « شهر » مفهوم شهر با polis یونانی تفاوت آشکار دارد. شهر به معنای جایگاه زندگی مردم را در یونانی asty (آستی) می‌نامیدند. polis در آغاز معنی خود، قلعه‌ای بود که در پای « asty» ساخته می‌شد اما به تدریج با تغییر و تسری معنی به معنای « جامعه‌ی منظم سیاسی به کار رفت » برخی از محققان می‌گویند که واژه‌ی polis در اسناد آتن، بخصوص به معنای جامعه‌ی سیاسی یک کشور در ارتباط با کشورهای دیگر است. یا به عبارت بهتر، به معنای شخصیت بین المللی کشور آمده است و در برابر آن واژه‌ی « دموس » (demos) است که بر مجموعه‌ی سازمان داخلی یک کشور اطلاق می‌شده است و واژه‌ی « دموکراسی » از ریشه « demos» است که بر مجموعه‌ی سازمان داخلی یک کشور اطلاق می‌شده است و واژه‌ی « دموکراسی » از ریشه « demos» بیرون آمده است.

دموس

«دموس» ریشه‌ی واژه‌ی پرکاربرد و احترام آمیز « دموکراسی » است و « بر مجموعه‌ی سازمان داخلی یک کشور اطلاق می‌شده است» درباره‌ی سابقه‌ی تاریخی این لغت باید گفت که: « در اصطلاح آتنی، به معنای جمع روستاییان بوده و از این رو، هر واحد روستایی را در آتن « demoi» و ساکنان آن را « demotui» می‌نامیدند.

این واژه در سده‌ی پنجم پیش از میلاد، در معنای « دموس » تغییری حاصل شد و بر اجتماع همه‌ی مردم آتن گفته می‌شد که برای اجرای کارهای خود جمع می‌شدند و کنکاش می‌کردند؛ یعنی امور جاری با نظر همه اعمال می‌شد. به عبارت دیگر این مردم بودند که خط مشی امور جاری و آتی را تعیین می‌کردند. همان تفکر و مفهومی که در حکومت مردمی، حاکم است و فرد به هیچ وجه، جایگاهی جز اراده و نظر مردم ندارد.

از مفهوم « دموس » پس از تحول معنی، چنین پیداست که نظر روستاییان و شهریان به هم پیوست و در موازات هم، نظر دادند و اجرا کردند. نه اینکه شهری بگوید و امر کند روستایی فقط وظیفه اطاعت و اجرا را داشته باشد.

اصلاحات « کلیستنس»

در مجلد دوم « دایره المعارف فارسی » در ذیل کلمه‌ی «کلیستنس» چنین آمده است که: « از رجال بزرگ آتن، و جبار سیکوئون سرسلسله‌ی خاندان آلکمایونیدای بود پس تبعید هیپیاس، حکمران آتن شد و دست به اصلاحات اجتماعی زد و اصول دموکراسی برقرار کرد و به مبارزات داخلی آتن پایان داد. سیکوئون، تحت حکومت وی به اوج قدرت رسید » (ص ۲۲۵۸)

نکته: درباره‌ی « سیکوئون » شهر قدیم یونان باید گفت که این شهر، از مراکز عمده‌ی هنر به شمار می‌آمده و در سده‌ی چهارم پیش از میلاد نقاشان بزرگی از آنجا برخاستند و جهان آن روز را از این هنر متاثر کردند. باید اضافه کرد که همین زبان هنر است که از مرزها می‌گذرد و به افق‌های جهان هستی می‌رسد و زمینه‌های اشاعه‌ی فرهنگ و مدنیتی را فراهم می‌آورد. درست همان کاری که یونان کرد و « روم » با اقتباس از این فرهنگ و تمدن جلوه‌های فکری و فرهنگی را به اروپا برد و جهان را نیز متاثر کرد و هنر را برکرسی جاودانگی نشاند:

بعد از هنر، که تاج سر آفرینش است

دوران هیچ منزلتی جاودانه نیست

در اینجا لازم به توضیح است که در سال ۵۰۹ پیش از میلاد، با اصلاحات کلیستنس، قانون‌گذار آتنی اداره‌ی جامعه‌ی آتن به دست روستاییان افتاد و از آن پس حکومت آتن را دموکراسیا نامیدند؛ یعنی حکومت روستاییان. این معنی نیز اندک اندک گسترش یافت تا آن که دموکراسی، اسم عام شد برای حکومت‌هایی که به دست همه‌ی مردم گردانده شود » (ص هجده پیش گفتار مترجم)

شهروند

این کلمه از واژه‌های مشتق دوران اخیر است و معادل citizen انگلیسی و citoyen فرانسوی آورده‌اند و هرگز معادل و مرادف همان « همشهری » نیست چون از پیشوند « هم » معنی مشارکت بر نمی‌آید از طرفی همشهری، ترجمه‌ی « مواطن » عربی است. در حالی که « وند » به مفهوم دارندگی و اتصاف است و می‌توان چنین استنباط کرد که سهمی و نسبتی در شهر خود دارد. « ارسطو » هم در تعریف polites اصول وضع فرد را از لحاظ ارتباطش با شهر در نظر دارد نه با همانندانش.

جمهوری

این واژه‌ی در یونان باستان، معادل « قانون اساسی » یا نوع حکومت به کار می‌رفته است اما ارسطو، جمهوری را به مفهوم حکومت کمال مطلوب خود به کاربرده است.

حکومت خوب و بد

ارسطو حکومت‌ها را از نوع خوب و بد تقسیم می‌کند: حکومت بد که با مسخ حکومت‌های خوب پدید می‌آید؛ دوم: « پولی تیا » که همان حکومت کمال مطلوب اوست. حکومتی که در آن، طبقه‌ی متوسط بر مصدر کار است و حکم می‌راند.

متولیان اجرای عدالت

باید دانست که شناخت حق و اجرای عدالت در یونان باستان نه برعهده‌ی فرمانروایان که در وظایف دادگاه‌ها تعریف می‌شده است و اختیارات مطلق و حاکمیت تام و تمام را « دادرسان » دادگاه‌ها برعهده داشتند و اقامه‌ی حق و عدل را آن گونه اعمال می‌کردند که مردم در می‌یافتند و می‌پسندیدند.

به همین علت دادرسان به واقعیت‌ها نظر داشتند و حکم می‌کردند نه به نقص قوانین. این دادگاه‌ها دارای نیروی اجرایی هم بود. درست مثل محتسبانی که در فرهنگ اجتماعی و دینی ما هم فقیه بودند و هم قاضی و هم مجری آنچه رای صادر می‌کردند. دقایق و ظرافت‌های قابل توجهی که در تاریخ اجتماعی ما نمود خاصی دارد و بیان آن در مقالتی دیگر به عرض خوانندگان محترم و نکته سنج خواهد رسید.

نظریه‌های سیاسی بیش از ارسطو

نکته‌ای که پیش از هر نظریه‌ای باید گفته شود، علاقه‌ی مردم یونان و شرکت توده‌ها در اداره‌ی امور بود و به موازات آن پژوهش‌های سیاسی نیز مورد نظر قرار می‌گرفت تا بهترین شیوه‌ی حکومتی و برترین یافته‌های سیاسی، نقش خود را در جامعه، ایفا و اجرایی نماید.

«سوفسطاییان و سیاست»

سوفسطاییان شاید نخستین گروه و طیف فکری بودند که در اوج علاقه‌ی یونانیان، وارد عرصه‌ی سیاست شدند و آن را به صورت سرگرمی ساده‌ی روزانه در کنار دیگر تلاش‌ها پذیرفتند. تربیت سیاسی در مکتب ایشان مسائل دیگری از قبیل اقتصاد و پرورش کودک و مردم شناسی و فن جنگ را در برمی گرفت. سوفسطاییان می‌خواستند افرادی پرورش یابند تا با گفتار و کردار خود در کارهای کشوری نفوذی خاص داشته باشند.

« سیاست در دیگاه سقراط و افلاطون »

سیاست از نظر سقراط و شاگردش افلاطون، بر اخلاقیات استوار است. از دید سقراط، دانش سیاسی باید پیش از هر چیز، مردم را با وظایف اخلاقی آشنا سازد. افلاطون هم بهترین حکومت‌ها را ان می‌داند که بر اخلاق تکیه کند. در کتاب « جمهوریت » هم افلاطون در سیاست بر مدار اخلاق سخن می‌گوید.

آمیختگی سیاست با مباحث اجتماعی

نکته‌ی بارز که در آثار و اقوال اهل سیاست می‌توان گفت؛ آمیختگی افکار سیاسی آنها با مباحث اجتماعی است. همین آمیزش باعث می‌شد که دست یافتن بر بهترین نوع سیاست برای انها دشوار باشد.

«ارسطو و سیاست»

ارسطو بر خلاف دیگر سیاست‌ورزان پیشین، منطق و مابعدالطبیعه را از مدار سیاست خارج کرد و حدود بحث سیاسی را مشخص ساخت و در یک کلام، سیاست را از آسمان به زمین آورد و گفت که: « هر پدیده‌ی سیاسی را در جوامع انسانی، آفریده‌ی تغییرات اجتماعی می‌داند؛ از این رو، به دیده‌ی او، بدعت‌های سیاسی در شهرهای یونان، پیش از آن که پسندیده یا نکوهیده باشد، معلول برخورد منافع و کشمکش توانگران و تهیدستان است.»

«ارسطو و بردگی»

گروهی که به کنه روابط اجتماعی توجه ندارند، ارسطو را متفکری ضدآزادی و طرفدار برده‌داری می‌دانند در برده‌داری ریشه دار یونان باستان بی‌خبرند و آگاه نیستند که در روابط اقتصادی آن روزگار این کشور باستانی، برده‌داری امری رایج و عادی بوده است و نظریه‌ی سیاسی ارسطو هم با توجه به ضرورت‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، ارائه شده است.

سیاست ارسطو نه بی‌عیب و نه امروزی

آنچه صراحت دارد این که اندیشه‌های سیاسی بیست و چهار قرن پیش ارسطو، هرگز بی‌عیب و خالی از نقد نیست و انتظار هم نباید داشت که در شرایط امروز، در جریان حکومت کشوری، حتی یونان امروز اجرایی و پیاده شود و رستگاری را برای بشر ارمغان بیاورد. اما از تاثیر عمیق این تفکر سیاسی هرگز نباید غافل شد. به عنوان مثال « بحث درباره‌ی انگیزه‌های انقلابیان و چاره جویی از آنها و همچنین درباره‌ی نیرنگ‌هایی که حکومت‌های ستمگر برای پایداری خویش به کار می‌بندند، هنوز چیزی از تازگی خود را از دست نداده است.

«اهمیت کتاب سیاست»

اهمیت کتاب « سیاست » ارسطو از دو منظر قابل توجه است: « یکی آن که روح فلسفه‌ی پیشرو زمان ارسطو را منعکس می‌کند. دوم: آن که سرچشمه‌ی اصلی اندیشه‌هایی است که تا پایان قرون وسطی فلسفه‌ی سیاسی غرب را سیراب می‌کرد و در مراحل واپسین ان عصر، مانع گسترش اندیشه‌های نو دستیار صاحبان قدرت و تاریک اندیشان گشت. »

«نفی سیاست ارسطو»

«رستاخیز معنوی قرون پانزدهم و شانزدهم در اروپا، افکار سیاسی ارسطو را با بساط وامانده‌ی روزگار کهن به دور ریخت.» البته باید اذعان کرد که بسیاری از یافته‌های فکری و علمی دنیای قدیم، در روزگاران بعد برجای نمانده و نظریات و پژوهش‌های نو و جدید آنها را پشت سر گذاشته است به ویژه در علوم انسانی که هر طرح و اندیشه و راهبردی مخصوص همان دوران است و نمی‌شود که به دوره‌های بعد تسری داد و منتقل کرد. مگر آن که فکر و نظر مطابق با فطرت انسان، ارائه شده باشدکه در هر عصر و برهر نسلی همچنان کاربرد خود را حفظ کرده باشد. نظیر احکام مسلم الهی که لایتغیر است.

«جامعه‌ی مطلوب»

آنچه مسلم می‌نماید آن است که، آدمی می‌کوشد تا هر کاری که می‌کند و هر گامی که برمی دارد به خیرش بینجامد و از شرور به دور باشد. بنابراین « آن جامعه‌ای که بالاتر و دوراندیشانه تر و دقیق تر و شدنی تر در پی خیر است، برترین و مطلوب ترین جامعه در اندیشه‌های سیاسی است.

«چرایی وجود جوامع انسانی»

از نظر ارسطو، جامعه از این نظر تشکیل می‌شود که آدمی نمی تواند بدون همنوعان خود زندگی کند؛ یعنی هم استعدادهایش در جمع آدمیان رشد می‌کند و هم نیازهایش برآورده می‌شود. به عنوان مثال: « زن و مرد، برای بقای نسل با هم درمی آمیزند. (و این) نه از روی عمد و اراده (است) بلکه به انگیزه‌ی طبیعی صورت می‌بندد (واقعیتی غیرقابل انکار) که در همه‌ی جانوران و نیز گیاهان موجود است تا از خود، چیزی همجنس خویش بازنهند.

«تفاوت فرمان روا و فرمانبر»

ارسطو عقیده دارد که فرق بین فرمانروا و فرمانبر است که آن یک می‌اندیشد و این یک کار بدنی می‌کند. پس اندیشه‌های آن عامل برتری است. از طرفی، هر دو به هم برای ساختن جامعه‌ای خوب نیازمندند تا آن برای مشکلات حال و آینده، چاره‌ای بیندیشند و این آن راههای چاره را عملیاتی کند.

این نظر فیلسوف یونانی را این چنین می‌توان توجیه کرد که بنای ساختمانی در پیش است؛ معمار تفکر می‌کند تا طرحی بهین برافکند، مهندس هم به محاسبه می‌پردازد و بنا و کارگر و نیروهای تخصصی هم ان افکار و محاسبات را عملیاتی می‌کنند. پس همان گونه که معمار و مهندس بر دیگر عوامل بنا برتری دارند، سران جامعه و در راس آنان، فرمانروا نیز همین روابط را با هم دارند. پس عامل برتری کیفی است نه کمی.

نکته: این که تفاوت استعدادها به گفته‌ی استاد مطهری شاهکار خلقت است هیچ بحثی نیست و جامعه هم برای پیشبرد اهداف خود باید توانمندی‌های مختلف و متنوع را جهت نتایج مطلوب و فردای بهتر به کار گیرد. اما اگر حکومت و روابط اجتماعی آن چنان نهاده شود که فرد یا افرادی از احراز آنچه شایسته‌اند باز بمانند، چنین جامعه‌ای، جامعه‌ی سیاسی مطلوب نیست چون این تفاوت استعدادها نیست که نقش اساسی را ایفا می‌کند بلکه حاکمیت آن چنان رقم خورده است که « بی‌تمیز و ارجمند، خوار باشد. »

وانگهی، ایرادی هم که بر حکیم بزرگ یونان می‌گیرد به جاست چون انسان، آزاد، آفریده شده است و بنده و برده‌ی هیچ همنوع خودی نباید باشد بنابراین فراهم آمدن بردگی و زمینه‌ی آن در هر مکتب و مذهبی نابه جاست و با حکم خالق هستی مغایرت دارد.

تعدد حکم طبیعت نیست

ارسطو می‌گوید: « طبیعت برخلاف سازندگان دلفی (کاردی که به همه کار می‌آید مثل آچار فرانسه‌ای که ما در استفاده‌ی ابزارها از ان نام می‌بریم) در ساختن هیچ چیر بخل نمی ورزد بلکه هر چیز را فقط برای یک مقصود می‌آفریند، زیرا هر افزاری را آن گاه باید به راستی کامل دانست که فقط به یک کارآید، نه به کارهای گوناگون. (نظیر آنچه در ارسال مثل‌های ماست که با یک دست نمی توان دو هندوانه برداشت و یا با یک دل نمی توان در دو جا کدخدایی کرد.) با این وصف، نزد مردم بربر (وحشی، یونانیان خود را ملتی متمدن و دیگر ملل را بربر و وحشی تلقی می‌کردند چیزی که متاسفانه یونان مدعی و متمدن هم بدان باور داشته است) زن و برده، پایگاهی برابر دارند زیرا مردمان بربر، فرمانروایان طبیعی ندارند… » و از اینجاست که شاعر و نمایشنامه نویسی به نام «اوری پید» می‌گوید که: « سزاست که یونانیان، حاکم مردم بربر باشند.

درباره بخش تحریریه ویکی سمنان