هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانی شام در مدینه درگذشت. جدش عبدالمطلب کفالت او را بر عهده گرفت. از کودکی آثار عظمت و فوق العادگی از چهره و رفتار و گفتارش پیدا بود جدش به فراست دریافته بود نوه اش آیندهای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت و طبق وصیت او ابوطالب عموی بزرگش عهده دار کفالت او شد. هرگز دیده نشد مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذای اندک اکتفا میکرد و از زیاده روی امتناع میکرد، برخلاف کودکان همسالش و بر خلاف عادت و تربیت آن روز، موهای خویش را مرتب میکرد و سر و صورت خود را تمیز نگه میداشت. ابوطالب میگوید ؛ هرگز از او دروغ نشنیدم و کار ناشایسته و خندهی بیجا ندیدم، به بازی بچهها رغبت نمیکرد، تنهایی و خلوت را دوست میداشت و در همه حال متواضع بود. حضرت محمد بن عبداله(ص)، در سال ۵۷۰ بعد از میلاد متولد شد، در چهل سالگی به نبوت مبعوث گشت، سیزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت کرد و سختیهای بسیار را متحمل شد و در این مدت گروهی زبده تربیت کرد و پس از آن به مدینه مهاجرت نمود و آنجا را مرکز قرار داد، ده سال در مدینه آزادانه دعوت و تبلیغ کرد و با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت. پس از ده سال همهی جزیره العرب مسلمان شدند.
آیات کریمه قرآن تدریجاً در مدت بیست و سه سال بر آن حضرت نازل شد، مسلمین شیفتگی عجیبی نسبت به قرآن و هم نسبت به شخصیت رسول اکرم نشان میدادند. رسول اکرم در سال یازدهم هجری یعنی یازدهمین سال هجرت از مکه به مدینه که بیست و سومین سال پیامبری او، و شصت و سومین سال از عمرش بود، درگذشت، در حالی که جامعهای تو بنیاد مملو از نشاط روحی و مؤمن به یک ایدئولوژی سازنده که احساس مسئولیت جهانی میکرد، تأسیس کرده و باقی گذاشته بود. آنچه به این جامعهی تو بنیاد روح و وحدت و نشاط داده بود، دو چیز بود: قرآن کریم که همواره تلاوت میشد و الهام میبخشید و دیگر شخصیت عظیم و نافذ رسول اکرم که خاطرها را به خود مشغول و شیفته نگه میداشت. اکنون دربارهی شخصیت رسول اکرم اندکی بحث میکنیم:
از بیکاری و بطالت متنفر بود و میگفت:« خدایا ! از کسالت و بینشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز وزبوتی به تو پناه میبرم »
مسلمانان را به کار کردن، درست کاری، راست گویی تشویق میکرد و میگفت:« عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین جزء آن کسب و روزی حلال است.»
در امانت داری زبانزد خاص و عام بود، پیش از بعثت برای خدیجه- که بعد به همسری اش در آمد – یک سفر تجارتی به شام انجام داد. در آن سفر، بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکاری اش روشن شد. او در میان مردم آن چنان به درستی شهره شده بود که لقب محمد امین یافته بود، امانتها را به او میسپردند، پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنی که با او پیدا کردند باز هم امانتهای خود را به او میسپردند، از همین رو پس از هجرت به مدینه، علی (ع) را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلی برساند.
در دوران جاهلیت، با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج میبردند، برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم پیمان شد. این پیمان در خانه عبداله بن جدعان از شخصیتهای مهم مکه بسته شد و به نام « حلف الفضول » نامیده شد.
در خانواده مهربان بود و به همسران خود هیچگونه خشونتی نمیکرد و این بر خلاف خلق و خوی مکیان بود. بد زبانی برخی از همسران خویش را تحمل میکرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل ایشان، رنج میبردند. او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید میکرد و میگفت:« همه مردم دارای خصلتهای نیک و بد هستند. مرد نباید تنها جنبههای ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند. او با فرزندان و فرزند زادگان خود فوق العاده مهربان بود و به آنها صحبت میکرد. نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی میکرد. آنها را روی زانوی خویش مینشاند و دستان پر مهر خود را بر سر آنها میکشید. حضرت محمد (ص) نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود و به مردم میگفت:« اینها برادران شما هستند ؛ از هر غذایی که میخورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که میپوشید، آنها را بپوشانید، کار طاقت فرسا به آنها تحمیل نکنید و خودتان در کارها به آنها کمک کنید؛ آنها را به عنوان « بنده» یا « کنیز» خطاب نکنید »، او شغل برده فروشی را بدترین شغلها میدانست و میگفت:« بدترین مردم نزد خدا، آدم فروشانند.»
به نظافت و بوی خوش علاقه شدید داشت، هم خودش رعایت میکرد و هم به دیگران دستور میداد، به یاران و پیروان خود تأکید مینمود که تن و خانهی خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند. در معاشرت با مردم گشاده رو بود و در سلام به همه، حتی کودکان و بردگان پیشی میگرفت پای خود را جلوی هیچکس دراز نمیکرد. غالباً دو زانو مینشست، در مجالس دایره وار مینشست تا مجلس بالا و پایینی نداشته باشد از اصحابش تفقد میکرد، اگر مریض بود به عیادتش میرفت و در هنگام گرفتاری کمکش مینمود. در مسایل شخصی و آنچه مربوط یه شخص خودش بود نرم و ملایم و با گذشت بود، گذشتهای بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود، اما در مسایل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود سختی و صلابت نشان میداد. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدیهایی که قریش نسبت به خود او مرتکب شده بودند نادیده گرفت و همه را یکجا بخشید. حضرت محمد (ص) پارهای از شب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به عبادت میپرداخت و بسیار روزه میگرفت. زهد و ساده زیستی از اصول زندگیش بود، ساده غذا میخورد، ساده لباس میپوشید، زیر اندازی حصیر داشت روی زمین مینشست، خود از بز شیر میدوشید و بر مرکب بیزین و پالان سوار میشد و از این که کسی در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیری میکرد، قوت غالبش نان جوین و خرما بود، کفش و جامه اش را با دست خود وصله میکرد و…
امید است در آستانه ولادت حضرت ختمی مرثیت، بیش از پیش از اخلاق نیکوی نبوی الگو برگیریم و چراغ راه زندگی خود قرار دهیم.