طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد…

به بهانه روز بزرگداشت حافظ

در طول سال‌های طولانی درافتادن طرح نوی کلام حافظ در عالم سخن، کسان بسیاری کوشیده‌اند او را به مذهب و فرقه خاصی منتسب کنند. در سخنان حافظ، نشانه‌هایی از صوفیه ملامتیه، شیعه، سنی و دیگر مذاهب و ادیان به چشم می‌خورد اما حقیقت آن است که نمی‌توان به وثاقت درباره مذهب حافظ سخن گفت. حافظ بیش از آن که مذهب خود را در سخنانش آشکار کرده باشد و طریقتی را جسته باشد، طریقه عشق و رندی را اختیار کرده است(غزل ۱۳۵)؛ چه آن‌گاه که نوجوانی شاعر بود و چه آن‌گاه که خود به عالم رندی سفر کرده بود و به دوران پختگی گام نهاده بود.
حافظ که گشادگی کار خود را در کرشمه‌های معشوق می‌جست(غزل ۳۲) خود می‌گوید که مرا شاه شوریده‌سران بخوانید!(غزل ۳۴۱) و این شوریده‌سری بود که جذبه‌های ناب عارفانه او را در ظرف شعر می‌ریخت. در عین حال، تنها شوریده‌سری نبود که اندیشه حافظ را راهبری می‌کرد. سخنان حافظ، آشکارا نشان می‌دهد که او وامدار دیگرانی نیز بوده است. یکی از آن‌ «دیگران»، شیخ شهاب‌الدین سهروردی است که تأثیرات بسیاری بر اندیشه حافظ بر جای نهاده است و این تأثیرات را می‌توان به روشنی در غزلی با مطلع «در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد» به نظاره نشست.
حافظ سرِ رشته عشق را نگاه‌داشته بود و این به لحاظ فلسفی-تاریخی مسأله مهمی است؛ چرا که پورسینا، معتقد بود که نمی‌توان حجتی بر عارفانه‌ها و عاشقانه‌ها اقامه کرد؛ اما ملاصدرا در قرن دهم سخنان پورسینا را نقض و تأکید می‌کند که می‌توان فیلسوفانه برای عشق و عرفان احتجاج کرد و برهان آورد. ملاصدرا می‌پذیرد که عشق در همه امور جریان دارد و عشق حقیقی در واقع همان عشق الهی است و غایت این عشق، رو به سوی وجود خداوند دارد؛ یعنی که «عشق‌ها» به همان‌جایی که از آن جاری شده‌اند، بازمی‌گردند.
همین معنا در کلام شیخ شهاب‌الدین سهروردی نیز به شایستگی پرورده شده است و حافظ آن را به درستی آموخته است و به همین سبب است که از نگاه حافظ، در میانه بی‌خبری عالم از شور و شر عشق(غزل ۲۱۰)، عشق با غمزه جادوی معشوق پیدا می‌شود و عالم را و حافظ را به آتش می‌کشد… و حافظ را جاه عشق پیوسته در صدر مصطبه‌ها مسکن می‌دهد(غزل ۳۴۳) او همین عشق عالم‌سوز را نتیجه تجلی حسن الهی می‌خواند و این جلوه‌گری زیبایی خداوند را در آدمیان برجسته‌تر می‌یابد و آن هم البته کار خداوند است که:
جلوه‌ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عشق، کاری شگفت است که از نگاه حافظ، نه از ملائک برنمی‌آید و نه ملائک می‌دانند که عشق چیست(غزل ۲۶۶) و این آدمی و خصائص اوست که پذیرنده عشق است. این برق عشق است که خرقه پشمینه‌پوشان را می‌سوزاند(غزل ۸۳)، این طبیب عشق است که داروی باده‌اندودش اندوه و خطا را می‌زداید(غزل ۱۲۹) و این عاشقانند که با ناله‌های شب‌بیداران سرخوش‌اند(غزل ۴۳)… و این‌ها صفت آدمیان است…
حافظ طریق عشق را طریقی پرخطر می‌داند و ناپختگان را از سفر به کوی عشق، بی دلیل راه تحذیر می‌کند(غزل ۱۶۸) با این وجود در منظومه فکری حافظ، قصه عشق را انفصام نیست(غزل ۳۰۲) و نیز پسندیده نیست که جان کسی از عشق و مستی تهی باشد(غزل ۴۳۴) پس کج‌خویی‌ها و نصیحت‌جویی‌ها در برابر عشق را باید با پیاله‌ای دماغ‌ترکن پاسخ گفت(غزل ۳۹۷) هرچند که در طریق عشق‌بازی، امن و آسایش، هر دو بلای جان عاشق‌اند(غزل ۴۷۰)…

درباره بخش تحریریه ویکی سمنان