کتاب “گنجینه ضرب‌المثل‌های سمنانی” را به همشهریانم هدیه کردم

اشاره:

در آخرین روز دی ماه سال گذشته زبان سمنانی با تلاش جمعی از مسئولان، اساتید و فرهنگ دوستان سمنانی با شماره ۱۱۱۵ در فهرست ملی میراث فرهنگی به ثبت رسید. انتشار این خبر شادی مردم و مسئولان سمنان را در پی داشت و شهروندان سمنانی از آن به عنوان نقطه عطفی در تاریخ میراث فرهنگی سمنان یاد کردند.

در آستانه اولین سالگرد ثبت زبان سمنانی در فهرست ملی میراث فرهنگی، استاد ذبیح الله وزیری پژوهشگر زبان و فرهنگ سمنانی که به عنوان گویش‌ور در جلسه نهایی ثبت ملی زبان سمنانی حضور داشته است، در این باره به گفتگو پرداخت.

وزیری با تاکید بر اینکه زبان سمنانی از سوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به عنوان “زبان” شناخته شده است، اظهار کرد: مسئولان، مردم و رسانه‌ها وظیفه دارند در جهت حفظ و ترویج زبان سمنانی گام بردارند. وزیری چند سال قبل کتابی را با عنوان “گنجینه ضرب‌المثل‌های سمنانی” گردآوری و منتشر کرده بود که این کتاب بارها مورد تقدیر مسئولان کشوری و استانی قرار گرفته است.

*****************************

در ابتدا در خصوص زندگی‌نامه خودتان توضیح دهید.

با نام و یاد خداوند متعال، ذبیح الله وزیری هستم، فرزند اول پهلوان عبدالعلی وزیری و دو برادر و سه خواهر دارم و به روایت مادرم در ۱۴ فروردین سال ۱۳۲۱ در محله اسفنجان سمنان متولد شدم. البته تاریخ تولد من در شناسنامه ۲۳ فروردین است. علت این تفاوت به پدید‌ای موهومی به نام آل مربوط می‌شود که چون مردم آن زمان معتقد بودند برخی از نوزادان را آل می‌برد لذا چند روز برای گرفتن شناسنامه صبر می‌کردند. البته آل یک خرافه بود و وجود خارجی نداشت و چون مردم درک درستی از بیماری‌ها و مرگ و میر در کودکان نداشتند تصور می‌کردند پدیده خارجی و متافیزیکی نوزادان را با خود می‌برد لذا بالای سر زن زائو شمشیر برهنه و قرآن می‌گذاشتند تا اصطلاحا آل نوزادشان را با خود نبرد!

پدرم با آنکه یک ورزشکار بود اما همواره به ما توصیه می‌کرد به سمت کارهای فرهنگی بروید و علاقه زیادی به فرهنگیان و معلمان داشت. حتی به ما می‌گفت اگر خواستید ازدواج کنید سعی کنید همسرتان را از بین معلمان انتخاب کنید. لذا اکثر اعضای خانواده ما معلم هستند و همسرانشان هم معلم و فرهنگی هستند. علاوه بر اینکه اعضای خانواده به این موضوع توجه کردند سه نفر از آنها تحصیلاتشان هم در حوزه ورزش و تربیت بدنی بود. شخصا علاقه‌مند بودم که پزشک شوم اما تقدیر اینطور رقم نخورد و در رشته حسابداری تحصیل کردم.

شغل پدرتان چه بود؟

او کارمند اداره دارایی سمنان بود و در ورزش به پهلوانی رسید و حتی با کشتی‌گیرهای ترکیه و چند کشور دیگر کشتی می‌گرفت. زندگی نامه پدرم را هم نوشته‌ام که امیدوارم به زودی منتشر شود.

در کدام یک از مدارس سمنان تحصیل کردید؟

در ۶ سالگی به مدرسه سپهر رفتم که در محله پاچنار سمنان قرار داشت. پاچنار حدودا در ضلع غربی میدان ابوذر واقع شده است. سه کلاس ابتدایی را در این دبستان گذراندم و اولین معلم من هم مرحوم ملا امان الله رهبر بود. بعد از مدتی خانه ما به کوچه چاپارخانه منتقل شد و پس از مدتی هم در کوچه جم در اطراف میدان منوچهری (هفتم تیر) ساکن شدیم که آن خانه پدری همچنان پابرجاست. کلاس‌های چهارم و پنجم و ششم را در مدرسه سعدی در کوچه چاپارخانه (خیابان طالقانی) گذراندم. پایه‌های هفتم، هشتم و نهم را هم در دبیرستان پهلوی سابق که روبروی شهربانی سابق قرار داشت طی کردم. آقای رضا پیوندی رئیس آن دبیرستان بودند. من چون علاقه داشتم در پزشکی درس بخوانم برای رشته تجربی یا علوم طبیعی به دبیرستان دهخدا رفتم که رئیس آن آقای علی فامیلی بود. در خرداد ۱۳۴۰ دیپلم رشته طبیعی را از این دبیرستان دریافت کردم و به تهران رفتم تا کار مناسبی را پیدا کنم و تحصیلات خود را نیز ادامه دهم. لذا در آزمون سراسری شرکت کردم و دانشگاه تهران را انتخاب کردم اما متاسفانه به علت تغییر سرفصل دروس و مواد امتحانی در آزمون پذیرفته نشدم چون آن سال اولین سالی بود که شیوه پذیرش دانشجو تغییر کرد. من سه درس زیست شناسی، زمین شناسی و گیاه شناسی را به خوبی یاد گرفته بودم اما در درس‌های زبان انگلیسی و فارسی ضعف داشتم. در آزمون آن سال تصمیم گرفتند اگر کسی در زبان فارسی و انگلیسی قبول شد سایر دروس را امتحان بدهد که من نمره لازم را نیاوردم. البته من در همین فاصله کارمند شهرداری تهران هم شده بودم. سربازی نرفتید؟

من قبل از اینکه به سربازی بروم کارمند شهرداری شده بودم. آنها گفته بودند فرصت داری تا تکلیف سربازی خود را مشخص کنی! بنابراین از اداره مرخصی گرفتم و به پادگان عشرت آباد رفتم تا تکلیف سربازی خود را روشن کنم. آن سال اولین سالی بود که سپاه دانش ایجاد شده بود تا از سربازان برای آموزش مردم در روستاها و مناطق محروم استفاده شود. به ما گفتند به یکی از صف‌ها بروید و ثبت نام کنید. بعد اعلام کردند هرکس می‌خواهد سپاه دانش برود ماشین‌ها آماده حرکتند. تعداد زیادی از افراد رفتند اما من نرفتم. قرار شد از بین باقی مانده‌ها قرعه کشی کنند و عده‌ای را به سپاه دانش و عده دیگری را به سربازی نظامی بفرستند و عده‌ای را هم از خدمت معاف کنند. بخت با من یار بود و اسم من جزء افرادی که از خدمت معاف می‌شدند در آمد و به همین راحتی از خدمت معاف شدم. البته گفتند روز بعد باید ۵۰۰ تومان به حساب دولت واریز کنید. این را بگویم که ۵۰۰ تومان تقریبا دوبرابر حقوق ماهیانه من بود. این مبلغ را واریز کردم و برگه معافی را دریافت کردم.

چگونه و در چه سالی ازدواج کردید؟

در خرداد ماه سال ۱۳۴۲ با همسرم آشنا شدم. او معلم بود و در مجاورت محل زندگی من که اجاره بود تدریس می‌کرد. روزی او را دیدم و به او علاقه‌مند شدم چون انسان بسیار با فرهنگ و با شخصیتی بود. من در آن سال ۲۱ سال داشتم و او ۲۴ سال داشت. او هم به من علاقه‌مند شد و از من خواست تا در درس دادن به شاگردانش به او کمک کنم. این مساله باعث ایجاد علاقه بیشتر شد و پس از آشنایی با وی در اولین روز مهر سال ۴۲ با وی ازدواج کردم و این زندگی تا ۹ بهمن سال ۹۳ ادامه یافت و متاسفانه در آن روز همسرم را به علت بیماری دیابت از دست دادم. وی زن بسیار هنرمندی بود و در نقاشی و موسیقی بسیار توانمند بود.

چند فرزند دارید؟

در ۱۰ تیر ۴۳ خداوند به من دختری به نام مریم داد و درست در یک سال بعد در تاریخ ۱۶ تیر ۴۴ صاحب پسری به نام مهران شدم. در نتیجه من یک نفر ظرف کمتر از دو سال چهار نفر شدم! بنابراین مجبور بودم کار مضاعفی بکنم و هزینه‌های زندگی را تامین کنم. زود ازدواج کردن من باعث شد از کاری که در نظر داشتم و دوست داشتم پزشک شوم باز بمانم البته حسن آن هم این بود که زود صاحب خانواده شوم.

در شهرداری چه کاری برعهده داشتید؟

در آنجا با تحصیلات حسابداری ممیز حساب بودم و مدتی بعد رئیس اداره صندوق شهرداری تهران شدم که پست کلیدی محسوب می‌شد چرا که امضای من امضای ثابت چک‌های هزینه شهرداری تهران بود. بعدها معاون اداری مالی مناطق شهرداری تهران شدم و در نهایت مشاور مالی شهردار تهران شدم و در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۶۱ خودم را بازنشسته کردم اما چون مدیران شهرداری معتقد بودند آدم به درد بخوری هستم ۵ سال به من ارفاق خدمتی دادند و من با ۲۶ سال خدمت بازنشسته شدم.

فعالیت‌های جانبی شما در آن سال‌ها چه بود؟

در خلال حضور در شهرداری به دو موضوع علاقه‌مند بودم و آنها را پیگیری می‌کردم. یکی از آنها ساز بود. در سال ۴۱ مدتی را در هنرستان موسیقی تحصیل کردم و تار میزدم. اما به دلیل ازدواج آن را رها کردم. علاقه دیگر من هم زبان سمنانی بود.

چه شد که به پژوهش در حوزه زبان سمنانی علاقه‌مند شدید؟

یک روز در نوروز سال ۴۲ که برای دیدن پدر و مادرم به سمنان آمده بودم حوصله ام سر رفت و تصمیم گرفتم دفترچه‌ای بردارم و ضرب‌المثل‌های سمنانی را بنویسم. پدرم وقتی مرا دید به شوخی گفت مشق می‌نویسی؟ گفتم نه مشغول نوشتن ضرب‌المثل‌های سمنانی هستم. او از شنیدن این جمله خوشحال شد و مرا تشویق کرد و چند ضرب‌المثل سمنانی هم به من گفت. جالب‌تر آنکه آنقدر از این کارم خوشش آمده بود که در صحبتهای روزمره اش از ضرب‌المثل سمنانی استفاده می‌کرد تا من آنها را یاد بگیرم و بنویسم. چون ضرب‌المثل در خلال صحبت بیشتر استفاده می‌شود. لذا از آن زمان شروع به جمع آوری ضرب‌المثل‌های سمنانی کردم. ابتدا همراه با پدرم نزد مرحوم علی صحت رفتم تا از او استفاده کنم. مرحوم صحت به ما گفت شما آقای دکتر منوچهر ستوده را می‌شناسید؟ گفتم نه، گفت او می‌خواهد با آقای رضا پیوندی کتابی در همین مورد چاپ کند و اینطور شد که ما با مرحوم ستوده آشنا شدیم. در خیابان نادری تهران خدمت آقای ستوده رسیدم و وقتی او مرا دید خوشحال شد. سپس ضرب‌المثل‌هایی که جمع آوری کرده بود را با من مطرح کرد تا اشکالات آن را بگویم. این نکته را عرض کنم که دکتر ستوده اصالتا سمنانی نبودند و متولد نور مازندران بودند اما به گویش‌ها و زبان‌های محلی علاقه زیادی داشتند چراکه تعدادی دانشجوی سمنانی داشت.

بعدها از آن ضرب‌المثل‌ها کتابی با نام فرهنگ سمنانی چاپ شد که در مقدمه آن نام من و آقای علی نصیری آمده است. البته کتاب غلط‌های چاپی داشت اما به هر صورت در سال ۵۶ توسط دکتر ستوده چاپ شد.

بعد از آن احساس کردم ضرب‌المثل‌های زیادی وجود دارد که من آنها را ننوشته‌ام. چون من وقتی به سمنان می‌آمدم پای صحبت پیرزن‌ها و خانم‌هایی که جلوی خانه‌شان می‌نشستند حضور می‌یافتم و صحبت آنها را گوش می‌دادم. حتی به من می‌گفتند چه کار می‌کنی؟ که من جواب می‌دادم دارم حرف‌های شما را می‌نویسم و آنها تعجب می‌کردند. حتی وقتی به آنها می‌گفتم چیزهایی که شما می‌گویید ضرب‌المثل است آنها نمی‌دانستند ضرب‌المثل چیست اما از آن استفاده می‌کردند!

چقدر طول کشید تا ضرب‌المثل‌های سمنانی را جمع‌آوری کنید؟

به هر صورت ۴۰ تا ۴۵ سال طول کشید تا ضرب‌المثل‌ها را جمع‌آوری کنم. در پایان کار به مرحوم ستوده گفتم تعداد زیادی ضرب‌المثل جدید سمنانی پیدا کرده‌ام آیا اجازه می‌دهید با استفاده از مجموعه شما کتاب دیگری چاپ کنم؟ او بسیار خوشحال شد و استقبال کرد. لذا من این کار را کردم.

بعد به این فکر افتادم که بررسی کنم آیا در زبان‌های دیگر هم ضرب‌المثل‌های شبیه به ضرب‌المثل‌های سمنانی وجود دارد یا نه؟ لذا کتب ضرب‌المثل سایر مناطق را خریدم و مطالعه کردم و پس از مقایسه، آن ضرب‌المثل‌هایی که در سایر زبان‌ها هم وجود داشت را کنار یکدیگر قرار دادم. سپس به بررسی ضرب‌المثل‌های سایر کشورها مثلا چینی و اروپایی پرداختم و آنها را با استفاده از کتاب ضرب‌المثل‌های ملل مطالعه کردم. یعنی یک ضرب‌المثل سمنانی را پایه قرار دادم و مشابه آنها را در کنار آن آوردم. حتی بعدها ریشه شکل گیری ضرب‌المثل‌ها را جمع آوری کردم.

چه تعداد ضرب‌المثل سمنانی گردآوری کرده‌اید؟

بیش از ۵۶۰۰ ضرب‌المثل سمنانی و یا رایج در زبان سمنانی داریم. البته همه اینها سمنانی نیست اما تعداد زیادی ضرب‌المثل انحصاری سمنانی داریم. یعنی ضرب‌المثل‌هایی که در سایر زبان‌ها مشابه ندارند. این ضرب‌المثل‌ها در کتابی به نام گنجینه ضرب‌المثل‌های سمنانی در سال ۱۳۸۶ توسط انتشارات آبرخ که مدیریت آن را آقای سروش‌هاشمی برعهده دارند چاپ شده است. این کتاب دو بار از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان کتاب برگزیده شناخته شد. یک بار به عنوان کتاب برگزیده تابستان ۹۲ و یکبار هم به عنوان کتاب سال ۹۲ برگزیده شد.

من در همان دوره با فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم ارتباط داشتم. به گفته مسئولان فرهنگستان کتاب گنجینه ضرب‌المثل‌های سمنانی در ایران نمونه ندارد و کتاب شاخصی است. این را هم عرض کنم که برای تالیف کتاب دیناری پول دریافت نکرده‌ام چون معتقدم فرهنگ فروختنی نیست و حق‌الزحمه آن را به مردم شهرم هدیه کردم. البته این شرط را گذاشتم که ناشر قیمت تمام شده را بر روی کتاب بگذارد و سود زیادی بر روی آن در نظر نگیرد.

خوشبختانه با توجه به سفارش فرهنگستان که به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توصیه کرده بود کتاب باید به صورت فاخر چاپ شود این کتاب با قاب و جلدی زیبا به قیمت ۳۸ هزار تومان در ۱۷۰۰ صفحه و در دو جلد منتشر شد.

مسعود تبریزی و علیرضا عربی
خبرنگار روزنامه پیام استان سمنان

درباره بخش تحریریه ویکی سمنان